سفر

سلام دوستای خوبمپریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

اگه خدا بخواد فردا می خوایم بریم سفر


می گن آدما رو باید تو مسافرت شناخت، از این جمله میشه 2تا بهره برداری کرد:

اول اینکه چون خواهر شوهرم خیلی خیلی خوبه، میشه تو مسافرت بهتر بشناسمش و خدا رو چه دیدی شاید تونستم یه آتویی ازش بگیرم

دوم اینکه، رفقای مجازیمو بیشتر بشناسم، ببینم این مدتی که نیستم کدومشون دلشون برام تنگ میشه و بهم سر میزنن

درضمن این مدتی که نیستم، میتونین با خیال راحت آرشیو مطالبمو مطالعه کنین و از دست آپ های زود زودم راحت شین.

اگه خدا خواست و عمرمون به دنیا بود، 16،17 بهمن ماه برمی گردم و دوباره بروز میشم

می دونم وقتی نیستم از دوریم خیلی غصه می خورین

ولی اکشال نداره، غصه نخورین، بزرگ شدین یادتون میره

البته اگه راستشو بخواین منم خیلی دلم براتون تنگ میشه

دیگه عرضی ندارم، موفق و پیروز باشید، ما هم رفتیم


خدانگهدار





امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند:

بنده خوش تیپ خدا

نگرانی

نگرانی، یک اتلاف وقت تمام عیار است

چون چیزی را تغییر نمی دهد.

تنها کارش این است که

خوشحالیتان را می رباید،

وشمارا به شدت مشغول هیچ و پوچ می کند.


روز سختیه



هر وقت خواستی کاری انجام بدی
خوب یا بد
به این روز فکر کن
روز سختیه
وقتی همه رفتن
تویی و خدا و اعمالت

پس مواظب باش پرونده ات رو خیلی سیاه نکنی

هنر عکاسی

برای !!!!!!!!!!

سلام !!!!!!! عزیز

باز مجبور شدم یه پست برات بزارم

چون که کلی حرف دارم باهات

فقط خدا کنه گوشات درد نگیره

بیا تو

ادامه نوشته

ها!!!!!!!!!!!!!!



کیبورد لاانگشتی ندیده بودیم که اونم شکر خدا دیدیم

آنچه اهمیت دارد

روزی متوجه خواهید شد که مادیات مفهومی ندارند.

آنچه که اهمیت دارد،

سلامتی کسانی است

که در زندگیتان هستند


راه حل

خوشرویی

قرآن

توی تاکسی نشسته بودم، راننده موج رادیوش روی رادیو قرآن بود

قرآن زیبایی هم پخش میکرد...

جلوتر ایستاد تا یک مسافر دیگه سوار کنه

مسافر سوار شد بعد از چند لحظه با اشاره به پخش قرآن با لحن خاصی به آقای راننده گفت:

ببخشید کسی مرده؟

راننده گفت: بله خبر نداری؟

با تعجب پرسید: کی؟

راننده با لبخند خاصی گفت:

دل من و تو!



اگه دقت کنید، خود تصویری که از قرآن براتون گذاشتم پر از حرفه

نحوه دید زدن



ما خانوم ها اصولا هرکاریو تمیز و بی نقص انجام میدیم
میگین نه؟
خب بگین آره

شما در کدام گروه هستید؟

عشق



عشق، بازی نیست
عشق، هوس نیست
عشق، فقط به زبون نیست
دل باید عاشق باشه
وقتی عاشق واقعی باشی
دیگه نمیتونی بدون معشوقت دوام بیاری
نمیتونی
عشق، پاکه
عشق، مقدسه
پس اگه از اعماق دلت تجربه اش نکردی،
اجازه نداری خودتو عاشق بدونی

حکمت اتفاقات

سرانجام روزی به حکمت همه اتفاقات زندگیتان پی خواهید برد،

پس فعلا به سردرگمی ها بخندید،

از میان اشک ها لبخند بزنید،

و همواره به خودتان یادآوری کنید که:

پشت هر حادثه ای دلیلی نهفته است


مقصر کیه؟

یه سوالی که توی این دوره و زمونه مطرحه، اینه که توی بی بند و باری های حالا، دخترا مقصرن که بد می پوشن، یا پسرها که نمی تونن چشماشونو نگه دارن؟
نمی خوام جواب کارشناسی بدم، شاید خودم هم جواب درستشو ندونم،
اما خودم در این زمینه تجربه ای دارم که بد نیس بنویسم
پس با این حساب پاسخ من فقط یه نظر شخصیه
درست یا غلطش به نظرهای هر کدوم از شما برمی گرده

من همونطوری که از مطالب وبم پیداس، یه خانوم چادری ام، با یه تیپ نسبتا حاج خانومی
حالا منو تصور کن، تو دانشگاه
به شدت از آقایون فاصله میگیرم، ینی حتی گاهی به همکلاسی های مردمون سلام هم نمیکنم
(البته نمیگم که این کار درستیه)
ولی بطور کل اعتقاد دارم، تا ضرورت نباشه نیازی نیست باهاشون صحبت کنم
اگه سوال داشتم هم از دخترای کلاس می پرسم

خلاصه، پسرای کلاس هم که، منفی نیستن، اما با بقیه خانومها و دخترای کلاس راحتن، چون اونها هم با اینا راحتن
گاهی شوخی میکنن، و گاهی دخترا رو دس میندازن

برای من خیلی کسر شانه که یه مرد بخواد منو دس بندازه، نمیدونم چطوری بعضیا فقط میخندن
حالا جالبه بدونین همین آقایون کلاس، هیچ کدوم به من نزدیک نمیشن
حتی یه سلام، حتی یه سوال

وقتی کنفرانس دارم حتی وقتی خراب میکنم، تو کلاس سکوت برقراره و کسی مسخره نمیکنه
به قول دوستم که میگه: اینا جرات نمیکنن به تو چیزی بگن
واقعا هم گاهی احساس میکنم از رو در رو شدن با من میترسن
یاد روایتی میفتم که میگه:
مادر امام صادق(ع) به قدری با وقار و متین بودن که وقتی تو کوچه راه میرفتن، مردها ازشون میترسیدن
(امیدوارم منظور از ترس رو درک کرده باشین و سوء تفاهم نشه)
(البته من خودم رو با ایشون مقایسه نمیکنم ها، ما کجا و اون بزرگواران کجا؟)
سرتونو درد نیارم با این تفاسیر، باور من اینه که ما خانومها هستیم که مشخص میکنیم در اجتماع دیگران چطوری باهامون رفتار کنن، پس اگه چش چرونی هس، بخاطر اینه که من نوعی بسترشو مهیا کردم،
که اگه نکرده بودم، چشمی هم دنبالم نبود

یادمه یه روز سر کلاس، اتفاقا یکی از این آقایون با دخترعموش اومده بود سر کلاس و دونفری کنار من نشسته بودند.
به این ترتیب: من-دخترعمو-آقای همکلاسی
این آقا سوالی داشت و دستش از بقیه بچه ها هم دور بود، دخترعموش صدام کرد و گفت که کارتون دارن
برگشتم دیدم آقای ایکس، برگه اش رو گذاشت جلو و گفت: ببخشید، بعد سوالشو مطرح کرد و باز عذرخواهی کرد
آدمی که خیلی راحت با بقیه خانومها حرفشو میزنه تازه گاهی یه چیزیم طلبکاره و دس میندازه

توی یه جمله کوتاه دوبار از من عذرخواهی کرد، و این برام خیلی جالب بود
جالب بود که یک مرد به خودش اجازه نمیده وقت منو بگیره

و من همه اینها رو از برکت چادر و تیپ حاج خانومیم دارم
تیپی که اگرچه به گفته خیلیا سنم رو بالاتر از اون چیزی که هست نشون میده
اما من خیلی خیلی خیلی دوسش دارم

بهم احساس امنیت توام با قدرت رو میده
این قدرت رو بارها و بارها در برخورد با مردها تجربه کردم

ببخشید که سرتونو درد آوردم
یاعلی


هنر خدا اینه، هنر تو چیه؟

چی بگم والا



چی بگم والا

فتبارک الله احسن الخالقین

فتبارک الله  احسن الخالقین






چشمانت راببند شهید

یک دستور اداری جالب


دم مدیرعامل این اداره گرم

دوستی علی بن ابی طالب (ع)

اعمال قانون



بیا پایین، باید اعمال قانون بشی!

شرافت

افسر سابق سیا:

شما بهترینید

یک عکس با کلی نکته



شما چند تا نکته اش رو می بینین؟

مشکی